دست نوشته های من

زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست ... گر بیفروزیش رقص شعله اش تا بیکران ها پیداست

دست نوشته های من

زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست ... گر بیفروزیش رقص شعله اش تا بیکران ها پیداست

ای کاش...

کاش در دهکده عشق فراوانی بود

توی بازار صداقت کمی ارزانی بود

کاش اگر گاه کمی لطف به هم می کردیم

مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود

کاش به حرمت دل های مسافر هر شب

روی شفاف ترین خاطره مهمانی بود

کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد

قرض می داد به ما هر چه پریشانی بود

کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم

رنگ رفتار من ولحن تو انسانی بود

مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست

کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود

چه قدر شعر نوشتیم برای باران

غافل از آن دل دیوانه کا بارانی بود

کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها

دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود

کاش دل ها پر از افسانه ی نیما بود

و به یادش همه شب ماه چراغانی بود

کاش اسم همه دخترکان اینجا

نام گل های پر از شبنم ایرانی بود

کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر

غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود

کاش دنیای دل ما شبی از این شب ها

غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود

دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم

راز این شعر همین مصرع پایانی بود

 

شاعر : مریم حیدر زاده

 

-----

 

لیلی نام دیگر آزادی است

 

دنیا که شروع شد . زنجیر نداشت . خدا دنیای بی زنجیر آفرید .

آدم بود که زنجیر را ساخت . شیطان کمکش کرد .

دل زنجیر شد ؛ عشق زنجیر شد ؛ دنیا پر از زنجیر شد ؛ و ادم ها همه دیوانه ی زنجیری .

خدا دنیای بی زنجیر می خواست . نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است .

امتحان ادم همین جا بود . دستان شیطان از زنجیر پر بود .

خدا گفت : زنجیرت رت پاره کن ! شاید نام زنجیر تو عشق است .

یک نفر زنجیر هایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری . این نام را شیطان بر او گذاشت . شیطان آدم را در زنجیر میخواست .

لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست . لیلی می دانست خدا چه می خواهد . لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند . لیلی زنجیر نبود . لیلی نمی خواست زنجیر باشد .

لیلی ماند ؛ زیرا لیلی نام دیگر آزادی است .

 


 

نظرات 5 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 08:04 ب.ظ http://mikadecity.blogsky.com

سلام دوست عزیز واقعا دست نوشته های جالبی داری من که خودم رو در اون حد نمیبینم که بخوام نظری بدم فقط از خدا براتون موفقیت روز افزون را مسالت دارم به من سر بزن خوشحال میشم

Taklink دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:13 ب.ظ http://www.Taklink.TK

با سلام
وبلاگ خوبی دارید
لینک باکس ما تازه افتتاح شده است . برای بالا بردن بازدید از وبلاگتون کد لینک باکس ما را در وبلاگ خود قرار دهید و از قسمت ارسال لینک لینک خود را بای ما ارسال کنید
به وبلاگ ها و وبسایتهایی که بالای 5000 بازدید روزانه باشند لینک ثابت داده می شود .
www.Taklink.TK
با تشکر

سهراب دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ب.ظ http://igw.blogsky.com

اون شعره که در اوج تضخرف (مضخرف بودن :دی) قرار داشت !!!

داستانکه خیلی قشنگ بود ! خیلی قشنگ ! کی نوشته بود ؟ خودت ؟ نویسنده اش رو بگو !!!!

داستانکه از عرفان نظر آهاریه !

نمی دونم چرا هر کی شعر های مریم رو می خونه این طور می گه ولی به نظر من زیاد هم این طور نیست .

مهران چهارشنبه 17 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:34 ب.ظ http://taktree.blogfa.com

اولا چه خوب بود می نوشتی که داستانک مال کیه... کپی رایت خیلی خوب و با کلاسه ها(چکش)


ولی من فکر می کنم شعرهای مریم خیلی قشنگه..
مزخرف بود واقعا؟! (تعجب در حد مرگ)
من که خیلی خوشم میاد

بابا ُ من که نویسنده ی همشون رو نمی دونم ! تازه کژی رایت که توی ایران رعایت نمی شه فرض کن اینم روش ! : دی

آره چند نفر گفتن مسخرس . هر کسی نظری داره .

مهران شنبه 20 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 02:56 ب.ظ http://taktree.blogfa.com

ببینم مزخرف رو اینطور نمی نویسن؟!؟

آره...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد