در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد .
این درد ها را نمی شود به کسی اظهار کرد ، چون عادت دارند که این درد های باور نکردنی را جزو اتفاقات پیش آمد های نادر و عجیب بشمارند و کسی بگوید یا بنویسد ، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند – زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله ی افیون ومواد مخدره است – ولی افسوس که تاثیر اینگونه دارو ها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد می افزاید .
بوف کور / صادق هدایت
با سلام
دوستان لطفا در نظرسنجی وبلاگ بنده شرکت کنند.
با تشکر
سلام زاده
افرین خیلی خوشم اومد
وبت هر روز داره بهتر میشه
ادامه بده
موفق باشی دوست عزیز
سلام و صد سلام ...
واقعا وبت داره هر روز بهتر میشه اما آیا یادت هست که یک وب مشترک هم با من داشتی ؟ :دی
گاهی سر به اونجا هم بزنی بد نیست !
ممنون که به وب منم سر زدی ... بازم آپم !
در این مورد توی بلاگم یه مطلب نوشتم فکر کن به این زخم خیلی مربوطه..
ممنون از لطفت امین جان.
تو هم یکم از شریعتی بنویسی بد نمیشه ها!!!:d
موفق باشی
عالی بود