دست نوشته های من

زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست ... گر بیفروزیش رقص شعله اش تا بیکران ها پیداست

دست نوشته های من

زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست ... گر بیفروزیش رقص شعله اش تا بیکران ها پیداست

نوستالژی

اگر چه مدتیه به بازی وبلاگی نوستالژی دعوت شدم ... اما به دلایلی الان دارم می نویسم ... از سهراب عزیز هم ممنون که من رو به بازی دعوت کرد .



خب ُ نوستالژی...



یعنی آرامش توی جاده ی برگشت از مسافرت با خانواده


یعنی توی یه کلام می شه خلاصه کرد خانواده ، فامیل ، دوستان ، مدرسه ،درس و... البته نجوم.


یعنی گریه با چشمای بسته .


یعنی پستی که در چرکنویساس .


یعنی صداهای آشنا .


یعنی شبایی که احساس می کنم آسمون کوتاه شده .


یعنی وقت هایی که نمی تونم به آشفتگی های ذهنم ... نظم بدم .


یعنی خوندن اس ام اس های قدیمی .


یعنی راز ....


یعنی بوی بارون روی گل .


یعنی توی باد شدید با آرامش راه رفتن .


یعنی با چشم خسته شاملو و فروغ خوندن .


یعنی خوندن کتاب یک و پنج هری پاتر .


یعنی آهنگ هایی که گویا برای تو خونده شدن ... یعنی آهنگ های قدیمی .


یعنی لبخند های واقعی در آغوش .


یعنی کارتون ناراتو .


نوستالژی یعنی راه رفتن روی پلی که کمتر باری با پا از روش گذشتی .


نوستالژی یعنی تک تک زمان هایی که در تابستونی که گذشت با جادوگران سپری شد .


نوستالژی یعنی خودباوری ، خودباوری ، خودباوری


یعنی فهمیدن چیزای جدید ...


یعنی پذیرفتن چیزای جدید .


یعنی احساسی که من رو الان از نوشتن سایر نوستالژی ها باز می داره ...و یعنی خیلی چیزای دیگه



خب کمتر کسی مونده که دعوت نباشه .... من دو نفر رو به بازی دعوت می کنم اول علی و دوم شادی


موفق باشین.


دریا، - صبور وسنگین -

می خواند و می نوشت

- "... من خواب نیستم !

خاموش اگر نشستم ،

مرداب نیستم !

روزی که برخروشم و زنجیر بگسلم

روشن شود که آتشم و آب نیستم !"


فریدون مشیری